-
پایان دانشگاه ولی قصه همچنان ادامه دارد...
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1390 17:00
دانشگاه تموم شد ، همه رفتن ، همه فوق دیپلم گرفتن ، دیگه همه همدیگرو فراموش می کنند بجز کسانی که عاشق هم بودن حالا چه عشق رفاقت بود و چه از ... بالاخره جز خاطره چیزی دیگه نمیمونه من خاطرات زیادی برام مونده خیلی زیاده
-
و اما روز آخر امتحان...
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 11:16
امروز روزی است که آخرین امتحان دانشگاه رو دادم (البته اگر همشونو پاس کنم) امروز هم مثل بقیه روزا بهم خوش گذشت چون ... الانم باید برم کتابا رو تحویل بدم و تمام و بعد منم و شهر خودمم و چسبیدن به کار.... وای وای وای بازم علافی و بدبختی....
-
عاشقانه تو را می ستایم هدای عزیزم...
شنبه 25 دیماه سال 1389 19:22
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم سر رو شونه هایت بگذارم....از عشق تو.....از داشتن تو...اشک شوق ریزم منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش بگیرم بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم وبا تمام وجود قلبم وعشقم را به تو هدیه کنم اری من...
-
فقط به من بوسه بزن ...
شنبه 25 دیماه سال 1389 17:51
آغوشتو به غیر من به روی هیشکی وا نکن منو از این دلخوشیا ، آرامشم ! جدا نکن من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم واسه بودنه کنارت تو بگو، به هر کجا پر می کشم منو توی آغوشت بگیر آغوش تو مقدسه بوسیدنت برای من تولد یک نفسه چشمای مهربون تو منو به آتیش می کشه نوازش دستای تو عادته ترکم نمی شه فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جا...
-
دوستت دارم هدی جونم ...
شنبه 25 دیماه سال 1389 12:27
امیدوارم روزی بتوانم بهترین شعر زندگیم را برای تو بسرایم و تقدیم تو کنم گرچه که یقیین دارم که می دانی نه تنها اشعارم که تمام هستی ام وجودم تقدیم به توست تو الهام بخش بهترین ابیات شعرهای منی وقتی اولین سلام نخستین دیدار ملتهب ترین نگاه را به یاد می آورم آن زمان که با نگاهی معصومانه با لبخندی کودکانه و با صداقتی شاعرانه...
-
عشق من!
شنبه 25 دیماه سال 1389 12:20
گریه کن جداییا ما رو رها نمی کنن ..... آدما انگار برای ما دعا نمی کنن... گریه کن حالاحالا از هم باید جدا باشیم .... بشینیم منتظر معجزه ی خدا باشیم... گریه کن منم دارم مثل تو گریه می کنم ... به خدای آسمونامون گلایه می کنم... گریه کن واسه شبایی که بدون هم بودیم ... تنهایی ، برای سنگینی غصه کم بودیم... گریه کن ، سبک میشی...
-
و اما روزای آخر دانشگاه...
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 17:46
واقعا از الان خیلی احساس دلتنگی میکنم ، حالا که فکر میکنم میخوام یه مدتی عزیزمو نبینم دلم میگیره و دلم میخواد گریه کنم ،هر دقیقه دوری واسم دو ساله... نمیدونم اون چه احساسی داره...
-
بهار زندگیت مبارک
یکشنبه 25 مهرماه سال 1389 13:37
سلام عزیز دلم نازننین فرشته ای قلبم روز میلاد تو بهت تبریک میگم از خدای بزرگ برات آرزوی هزارن سال سلامتی و موفقیت و خوشبختی و شادی رو آرزو دارم.عزیزم خیلی دلم واست تنگ شده خدا کنه هر چی زودتر بینمت میخوام که ...
-
بسوزه پدر عاشقی...
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 13:28
قصه ی عشق...! من سرم توی کار خودم بود ... بعد یه روز یه نفر رو دیدم ... اون این شکلی بود ! ما اوقات خوبی با هم داشتیم .. من یه کادو مثل این بهش دادم وقتی اون هدیه من رو پذیرفت ، من اینجوری شدم! ما تقریبا همه شب ها ، با هم گفت و گو می کردیم .. و این وضع من توی اداره بود .. وقتی همکارام من و دوستم رو دیدند، اینجوری نگاه...
-
دوستت دارم...
شنبه 10 مهرماه سال 1389 13:43
هدی جونم خیلی دوستت دارم... این عکس هم تقدیم به تو که عزیزترینی...
-
دلتنگم...
شنبه 10 مهرماه سال 1389 13:38
-
چه روزی بود...
شنبه 10 مهرماه سال 1389 13:34
عجب روزی بود نه...؟ از خنده بود تا گریه... از شادی بود تا غم... ولی خودمونیما عجب تبی گرفتم من ، میبینی که دیگه دوریت چقدر سخته واسم... من بیشتر از اینا دوستت دارم بعد ها بهت ثابت می کنم عزیزم...
-
چقدر باحاله ...
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 12:04
منظورم عکسه خیلی باحاله چقدر شبیه توئه حتما بچمون همین شکلی میشه مگه نه عزیز دلم؟
-
من فقط عاشق اینم...
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 11:55
من فقط عاشق اینم حرف قلبت بدونم الکی بگم جدا شیم تو بگی که نمی تونم من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری دو سه روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی داری من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم اینقدر زنده بمونم تا بجای تو بمیرم من فقط عاشق اینم روزایی که با تو تنهام کارو بار زندگیمو بزارم برای فردام من فقط عاشق اینم وقتی از همه...
-
همه مریض و خسته...
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 17:30
ولی...
-
هدی...
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 10:51
بابت همه زحمتهات ازت ممنونم،هدی جووووووووون مطمئن باش توی زندگی مون جبران میکنم،خیلی لوووسی،شوخی کردم خیلی خیلی عاشقتم....
-
ای خدا...
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 10:37
اومدیم دانشگاه تهران چیزی یاد بگیریم ولی من خاک بر سر همیشه باید ضدحال یه آدمی بخوریم که سرمون پیشش گیره یعنی...
-
عجب دنیایی شده......
شنبه 1 خردادماه سال 1389 19:18
به من میگه چته خیلی دلت گرفته،میگه چرا نمیگی چی تو اون دلت میگذره؟ آخه اون نمی دونه که از الان واسه دورشدنش دلم تنگ شده،اینجاست که معلوم میشه که کی بیشتر عاشق و وابستست،اون براحتی میتونه خودشو از من دور که در صورتی که من حتی یه لحظه نمیتونم رهاش کنم. اون میخواد بره اردو همراه رفیقاش،البته از من اجازه گرفت ولی من دلم...
-
امروز هم .............
دوشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1389 18:55
امروز هم همدیگرو دیدیم...خیلی قشنگتر از روزهای قبل برام خوش گذشت.....الانم داره به لهجه بومی همون شهری که دانشگاهیم صحبت میکنه....داره سربسرم میزاره.......اما من جراتش روندارم سربسرش بزارم......البته همه چی جای خودش.....مگه نه هدی خانم؟ میگه نه...به من بدبخت همیشه ضدحال میزنه ولی اینجوری بامزه تره.....ای خدا........کی...
-
ای خدا...
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1389 10:22
ای خدا چیکار کنم... من هرچی بگم
-
خوبه که اینجوری باشیم...
جمعه 4 دیماه سال 1388 03:36
اگه خانما و آقایون اینا رو رعایت کنن بهترین زندگی رو خواهند داشت روی ادامه مطلب کلیک کنید و بخونید... خانم محترم !1) به شوهرت افتخار کن ! 2) کسی را با او مقایسه نکن ! 3) اقتدار و غرور او را نشکن ! 4) زیبایی او را در عقل او جستجو کن ! 5) قناعت پیشه باش ! 6) زیباییت را به رخ دیگران نکش ! 7) ناز کن اما متکبر نباش ! 8)...
-
و اما امروز...
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 17:50
امروز عشقمان را تثبیت کردیم فقط با ...........حالا دیگه فکر کنم که باور کرده یعنی خدا کنه باور کرده باشه که .........که بالاخره روز قشنگی بود...
-
هدی جوووووووووووووووووووووووون دوستت دارم............
جمعه 20 آذرماه سال 1388 16:48
ای هدای خوشگل تو چقدرنازی...............میدونی چقدر دوستت دارم؟ خب مشکل اینجاست که نمیدونی........باید چه کنم که بدونی؟ خب حالا فهمیدم...باشه هر چی تو بخوایی...تنها نبینمت چون اگه ببینمت بوسه بارونت میکنم که تا قیام و قیامت یادت نره...اگه فقط با بوسیدنت میتونم محبتت رو بدست بیارم باشه ما همه جوره نوکرتیم....خاک زیر...
-
I LOVE YOU HODA................
جمعه 20 آذرماه سال 1388 16:10
-
دوستت دارم
سهشنبه 17 آذرماه سال 1388 02:12
میدونم برات عجیبه این همه اصرار و خواهش این همه خواستن دستات بدون حتی نوازش میدونم که خنده داره واسه تو گریه ی دردم میگذری از من و میری اما باز من برمیگردم میدونم برات عجیبه من با اون همه غرورم پیش همه ی بدی هات چه جوری بازم صبورم میدونم واست سواله که چرا پیشت حقیرم دور میشی منو نبینی باز سراغتو میگیرم میدونی چرا...